سفارش تبلیغ
صبا ویژن
لوگوی سایت
http://labgazeh.persiangig
.com/image/13lab.jpg

نقل مطلب از این وبلاگ با ذکر منبع موجب سپاسگزاری است .
بازدید امروز: 221
بازدید دیروز: 264
بازدید کل: 1382110
دسته بندی نوشته ها شعر گونه ‏هایم
بـی‏ خیال بابـا
دیار عاشقی ها
دل نوشتـــه ‏ها
شعــرهای دیگران
خاطـــرات
پاسخ به سوالات
فرهنگی‏ اجتماعی
اعتقـادی‏ مذهبی
سیاست و مدیریت
قــرآن و زنـدگــی
انتقــــادی
مناسبت ها
حکایــــات
زنانـه هـــا
دشمن شناسی
رمان آقای سلیمان!
همراه با کتاب
بازتاب سفرهای نهادی


اطلاع از بروز شدن

 



گزارش های خبری
گفت‌وگو با خبرگزاری فارس
بخش خبری شبکه یک
روایتی متفاوت از حضور خدا
باز هم خبرگزاری فارس
خدای مریم! کمکم کن
ارتش مهد ادب است
سوم شعبان. جهرم
خبرگزاری کتاب ایران
سوال جالب دختر دانشجو
رضا امیر خانی و آقای سلیمان
فعالیت قرآنی ارتش
خبرگزاری ایکنا
چاپ چهارم آقای سلیمان
برگزیدگان قلم زرین
گزارش: جهاد دانشگاهی
گزارش: سانجه مشهد و دادپی
مصاحبه: خبرگزاری ایسنا
مصاحبه: سبک زندگی دینی
گزارش: همایش جهاد دانشگاهی
مصاحبه: وظیفه طلاب
پیشنهاد یک بلاگر
شور حسینی ـ شهرزاد


زخمه بر دل.. ناله از جان



این ره که ما می رویم...

جمعه 87 خرداد 31

سلام دوستان گرامی
سلام بچه های عزیز دانشجو
خسته نباشید از خواندن و نوشتن و حفظ کردن و امتحان دادن..

راستش امروز من هم دوتا امتحان داشتم..
خیلی هم خوشحالم... چون به احتمال قوی هر دو را بیست می گیرم... اما چه فایده؟
چون بدون تردید فردا همه ی محفوظاتم از ذهنم پریده است.. وقتی مجبور باشی مطالب را تنها برای کسب نمره، بخوانی و تنها در حافظه ی کوتاه مدت بسپاری طبیعی است که در کوتاه مدت هم از دست خواهی داد.

واقعا این چه آموزشی است که به جای تکیه بر فهم و درک مطالب، بر حفظ اسامی و تاریخ و ... تکیه می کند؟
ما خوشحال بودیم که نظام آموزشی حوزه های علمیه بر مبنای درک مطلب است. به خاطر همین هم بوده که در طول تاریخ حوزه های علمیه طلبه ها به بحث، جدل و استدلال می پرداختند تا حسابی بر مبانی علوم مسلط شوند. و به خاطر همین بوده که در نظام آموزشی حوزه های علمیه، یک طلبه، داوطلبانه به تحصیل علوم دینی می پرداخت و بدون اجبار و بدون نیاز به امتحان درس می خواند و تا کتاب یا درسی را خوب نمی فهمید و برایش ملکه نمی شد به کتاب و مقطع بالاتر نمی رفت. نوع درس خواندن یک طلبه هم اینگونه بود که قبل از شرکت در کلاس، خودش درسی  را که قرار بود استاد ارائه کند می خواند و سعی می کرد بفهمد و زوایای روشن و تاریک آن را خود درک کند تا فردا در جلسه ی درس استاد بیشتر اشکال کند، بیشتر استدلال کند و نفهمیده از سخن استاد نگذرد. اسم این کار پیش مطالعه است که نظام آموزشی حوزه روی آن زیاده تاکید داشت. بعد از حضور در کلاس و شنیدن درس از زبان استاد و بعد از آن که شب تا پاسی از شب گذشته آن را مطالعه می کرد، دوباره با یک هم درسی همان بحث را به مباحثه می گذاشت؛ یک روز این در نقش استاد بود و درس را بیان می کرد و طرف مقابل ایراد می گرفت و فردا بالعکس...

وقتی هم که پای امتحان می رسید، به حضور استاد ممتحن می رفت و دو زانوی ادب می زد؛ استاد یک جای کتاب را باز می کرد و یک بحثی را مطرح می کرد. آن وقت این طلبه می بایستی فهم و درک خود را از آن مطلب بیان کند. گاهی هم استاد اشکال می گرفت و طلبه را بیشتر به ورطه ی استدلال و استنباط می انداخت تا میزان فهم او را ارزیابی کند نه میزان محفوظاتش را.
به همین جهت هنوز که هنوز است خیلی وقت ها بچه های خوش فکر دانشگاه و حتی تحصیل کردگان خارج از کشور وقتی می خواهند موضوعی را بیشتر حلاجی کنند و به بحث بگذارند می گویند می خواهیم طلبگی کنیم.
یک عبارت معروفی از قدیم در حوزه وجود داشته که در تعریف فقیه می گفتند « اذا رجع علم » یعنی لازم نیست فقیه همیشه، همه ی احکام و اصول را در حافظه ی خود داشته باشد. همین قدر کافیست که قدرت مراجعه به کتاب و منابع را داشته باشد و همین که مراجعه کند بتواند به احکام الهی دست پیدا کند.

حالا متاسفانه ما به جای اینکه بیاییم این نظام آموزشی طلبگی را فرا گیر کنیم و به مدارس عالی و حتی مدارس متوسطه تعمیم بدهیم خودمان هم آمده ایم شیوه های مبتنی بر حفظ را راه و رسم خود قرار داده ایم.
گاهی برای ارزیابی هوش افراد، سوال های تستی و غلط انداز مطرح می شود، این خیلی خوب است؛ اما کدام عقل سلیم است که بپذیرد تمام امتحان ها و آزمون های ورودی، ضمن خدمت، پایان دوره و ...  می تواند بر این شیوه قرار داشته باشد؟ کدام تجربه ی علمی ثابت کرده که  این شیوه ی حفظ کردنی مفیدتر است و امتحان بر مینای این شیوه می تواند میزان معلومات و توانایی های یک فرد را نشان دهد؟

                                                                                                              

البته از حق نگذریم.. شاید برای من که مدت هاست در حوزه نیستم و متاسفانه کارهای اجرایی چنین مجالی را از من گرفته است، این گونه کلی قضاوت کردن روا نباشد. اما آنطور که از قراین و شواهد و روش های موسسه های جدید آموزشی که به نوعی ـ حداقل از نظر محتوایی و معنوی ـ به حوزه علمیه وابسته هستند، می توان چنین فهمید.

به هرحال اینکه سوال تستی بدهیم که اسم راوی این حدیث علی بن موسی بود یا حسن بن موسی؛  چه دردی را از امت اسلام دوا می کند؟ اینکه فلان حادثه در تاریخ هفتم شوال سال ششم اتفاق افتاد یا ششم شوال سال هفتم، چه کمکی به درک اصولی از تاریخ می کند و چه راهنمایی در تاریخ تحلیلی و بررسی شرایط و تجربه آموزی خواهد کرد؟ اینکه لشکر خالد بن ولید سه هزار نفر بوده اند یا سه هزار و پانصد نفر؛ به درد کجای دین و دنیا می خورد؟ حفظ اینکه فتوای مرحوم آیه الله گلپایگانی در باب خمس هدیه چیست، چه ضرورتی دارد؟ ایشان که به رحمت خدا رفته اند حتی حفظ بودن تمام توضیح المسائل مراجع زنده چه فایده ای دارد؟ آن هم با این تعدد مراجع و تعدد آراء که گاهی تفاوتشان باریک تر از موی انسان یا فیبر نوری است. البته اگر کسی بتواند حفظ کند کار بدی نکرده است اما سخن من در ضرورت این محفوظات در نظام آموزشی کشور است. زیرا تکیه بر حفظیات باعث می شود که یک طلبه یا دانشجو  نتواند  برای فهم و درک عمیق مطالب پیچیده ی علمی داشته باشد. و این یعنی فرصت سوزی..

یک روز به یکی از دست اندرکاران همین نوع آموزش ها گفتم حضرت عباسی شما که طراح این سوالات هستید خودتان همه را حفظ هستید یا اینکه فقط دارید رفع تکلیف می کنید و سوالی طرح می کنید که آزمونی انجام شده باشد؟ گفتم یک طلبه باید اگر نیاز به دانستن این مطلب داشت بداند چگونه و به کجا مراجعه کند نه اینکه تمام اینها را در حافظه بگنجاند. آنان  که اینقدر محفوظات در ذهن گنجانده اند به کجا رسیده اند جز اینکه با تلاش برای حفظ و موفقیت در امتحانات، فرصت مطالعه، تحقیق، تفحص و فهم مطالب را از دست داده اند؟ البته تقصیر آن ها نیست که در این نوع آموزش و ارزیابی چنین شیوه ای را از او می خواهند.

البته وقتی صحبت از نظام آموزشی می کنم منظورم کل نظام آموزشی این کشور است نه تنها حوزه های علمیه؛ زیرا این موضوع در دانشگاه ها بدتر است و اتفاقا آفتی است که از این دریچه به حوزه ی علمیه نفوذ کرده است.  
در نظام دانشگاهی هم همینطور است و تازه کمی بدتر..  وقتی استاد ما از سر تکلیف درس می دهد و بیشتر دل دانشجو را به دست می آورد تا عقل و فکرش را... دانشجویی که دوست ندارد برای درک بهتر،  تعمقی بیشتر داشته باشد و می خواهد و علم را هم ساندویچی و فست فودی می پسندد و دنبال این است که از زیر فشار امتحان هم به نوعی شانه خالی کند و بیشتر دنبال پاس کردن و دستیابی به مدرکی برای استخدام، افزایش حقوق و یا چشم و هم چشمی است. واقعا مسئولان آموزشی ما باید فکری جدی و اساسی بکنند که این سیکل معیوب دانشجو و استاد، به گونه ای حل شود. منظورم از سیکل معیوب، از یک سو دانشجویی است که کار طاقت فرسا نمی کند و فقط شب امتحان درس می خواند و حفظ می کند و  امتحان می دهد تا واحدهایش را  پاس کند و از سوی دیگر استادی است که از دانشجویش کار نمی کشد و او را وادار به تحقیق و تفحص نمی کند که مبادا دچار رنجش شود. به خاطر همین است امروز استادانی که کمی سخت گیری می کنند مخالفان بیشتری در قشر دانشجویان دارند؛ در حالی که دانشجو باید بگردد و چنین استادی را روی سر و چشم بگذارد و گرد قدمش را توتیای چشم کند.

اتفاقا همین هفته در جلسه ی هم اندیشی جوانان در فرهنگسرای دانشجو  بحثمان در همین زمینه بود. بحث از جهت دار بودن علوم بود و اینکه ما در همه ی علوم و از همه بیشتر علوم پایه مترجم علوم دیگران هستیم نه مبتکر آن ها. این یک درد و درد دوم اینکه همین سیکل معیوب استاد و دانشجو  و ساختار نظام آموزشی مان باعث می شود فارغ التحصیلان انواع رشته های مهندسی و غیره از دانشگاه های کشور زیاد شوند اما عملا در ارائه کارهای موفق ناتوان باشند و درست است که می گوییم مهندسی به معنای اختراع نیست؛ اما به معنای محاسبه، اکتشاف و حل پیچیدگی های مورد نیاز بشر که هست، پس چرا بساری از فارغ التحصیلان جز چند فرمول و معادله ی کتابی چیزی بلد نیستند و در اولیات تخصص خود، گیر کرده اند؟ این از یک سو ، و از سوی دیگر  وقتی علوم ما ترجمانی از علوم ساخته و پرداخته ی دیگران است چه توقعی داریم که مغزهامان به رستنگاه و خواستگاه آن علوم هجرت نکنند؟ می گفتم چرا ما در حوزه های علمیه فرار مغزها نداریم؟ نه تنها فرار مغر نداریم که پذیرش مغز هم داریم. مهمترین دلیلش این است که اولا علوم حوزه های علمیه بومی است. یعنی حوزه ی علمیه ما خود معدنی منحصر به فرد است که شبیهی در جای دیگر ندارد و ثانیا روش های تحصیلی و آموزشی حوزه های علمیه، ملا پرور و عالم ساز است..

اما متاسفانه باید گفت این آفت دارد کم کم در همه ی کشور رشد می کند و مانند یک اپیدمی کل آموزش ما را در بر می گیرد. شما را به خدا، آیا این شیوه ها می توانند امثال شیخ انصاری، بروجردی، امام خمینی، خامنه ای، علامه حسن زاده، علامه جعفری و ...  بپروراند؟ آیا می توانند نمونه های  زکریای رازی، خواجه نصیر، فارابی، دکتر شهیدی، دکتر حسابی و ... تحویل بدهند؟

به هر حال برای حل این معضل، به یک عزم ملی و نهضت عمومی فرهیختگان حوزه و دانشگاه نیاز داریم. تنها اراده ی مسئولان آموزشی و فرهنگی از یک سو ،  پایمردی استادان از سوی دیگر و علم دوستی دانشجویان از سوی سوم است که می تواند تا حدود زیادی این نوع نگرش در نظام آموزشی ما را دگرگون کند و به سمت رستگاری و موفقیت سوق دهد.
پ ن 1ـ از هرگونه بی احترامی به حوزه، دانشگاه، طلبه و دانشجو و هرکس دیگری بیزارم... دوستان صراحتم را حمل بر جسارت نکنند و تنها از سر دلسوزی بدانند.

پ ن 2ـ در مورد مطلب « چه کسی پنیر مرا جابجا کرد؟ » و مطالب دوستان که در کامنت ها نوشته اند دوباره خواهم نوشت.